مولای سبزپوش
نوشته شده توسط : رسول داوری

مولای سبزپوش

ای اعتبارعشق

شاعرترازبهار ای تک سوارعشق

دراشک ریز باغ وقتی که گل شکست

وقتی که آفتاب درمن به شب نشست

نام عزیزتوفریاد باغ بودیادتو درخون تنها چراغ بود

شب بی دریغ بود

من تلخ وناامید

تو می رسیدی وخورشید می رسید

وقتی پرنده ها دلتنگ می شوند

دلتنگ می شدی

وقتی شکوفه ها بی رنگ می شدند

بی رنگ می شدی

وقتی که عاشقی ازعشق می سرود

خردسند می شدی

وقتی ترانه ای ازکوچه می گذشت

لبخند می شدی

اعجاز توبه من جان دوباره داد

مولای سبزپوش یادت به خیر باد

من مثل یک درخت

تنها وسوگوار

درفصل برف ویخ

مایوس ازبهار

تو آمدی

وباز پیدا شد آفتاب

شولای برفیم

شد قطره قطره آب

مولای عاطفه

هم قلب تو اگرعاشق نبوده ام

جزباتو این چنین با قلب خویش هم

صادق نبوده ام

من مثل یک درخت

گل پوش می شوم

دربطن هربهار

تایک درخت سبز

ازتوبه یادگار

باشد دراین دیار

اعجازتوبه من عمردوباره داد

مولای سبزپوش یادت به خیر باد....

 

 

 

خدا هست


مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت .در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت .آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع ((خدا)) رسید، آرایشگر گفت : من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد.
مشتری پرسید:چرا باور نمیکنی؟
آرایشگر جواب داد:کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد.به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود می داشت.
نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد ومشتری از مغازه بیرون رفت ، به محض اینکه از مغازه بیرون آمد، مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده، ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد.
و به آرایشگر گفت:می دانی چیست؟! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت:چرا چنین حرفی میزنی؟من اینجا هستم. من آرایشگرم ، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت:نه. آرایشگرها وجود ندارند ، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد
.
آرایشگر: نه بابا !  آرایشگرها  وجود دارند ، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تائید کرد: دقیقا نکته همین است! خدا هم وجود دارد، فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند ، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد.

 

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 452
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: